کد مطلب:253574 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:325

استجابت دعای امام
شخصی به نام ابوموسی می گوید: خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم و عرض كردم: متوكل حقوق مرا قطع كرده و این به سبب ارادتی است كه من به شما دارم. دستور فرمایید تا حقوق مرا بدهند. حضرت فرمود: كار تو ان شاء الله درست خواهد شد. وقتی شب شد، چند نفر از جانب متوكل پی در پی به طلب من آمدند و مرا نزد او بردند. چون نزدیك منزل او شدم، فتح بن خاقان مرا دید و گفت: ای مرد! شب در منزل خود قرار نمی گیری و مرا به زحمت انداختی. سپس پیش متوكل رفتم، وی گفت: ما از تو غافل شدیم! پس، چرا تو از ما یاد نمی كنی و حقوق خود را متذكر نمی شوی؟ چقدر از ما می خواهی؟ من نیز مقدار آن را گفتم.

آن گاه متوكل دستور داد كه دو برابر آنچه را طلب داشتم، به من دادند هنگام بیرون رفتن به فتح بن خاقان گفتم: امام هادی علیه السلام به اینجا آمد؟

گفت: نه.

... متوكل فرستاد؟

... فتح بن خاقان گفت: شك ندارم كه امام هادی علیه السلام برای



[ صفحه 210]



تو دعا كرده است به ایشان بگو برای من نیز دعا كند. چون خدمت حضرت رسیدم. فرمود: ای ابوموسی «هذا وجه الرضا» یعنی علامت خشنودی را در چهره ی تو می بینم.

گفتم: آری. به بركت شما، اما شنیدم كه شما نزد متوكل نرفتید و از او تقاضا نكردید! فرمود: خداوند می داند به هنگام مشكلات ما جز به او پناه نمی بریم و بر غیر او توكل نمی كنیم.

گفتم: فتح بن خاقان نیز التماس دعا داشت. حضرت فرمود: او ما را در ظاهر دوست دارد و در باطن چنین نیست و دعا برای او فایده ای ندارد.

گفتم: ای مولای من! دعایی به من بیاموز. فرمود: دعایی است كه من بسیار می خوانم و از خداوند خواسته ام كه محروم نفرماید كسی كه بعد از من و در مشهد من آن را بخواند و آن دعا این است:

«یا عدتی عند العدد و یا رجائی و المعتمد و یا كهفی و السند و یا واحد یا أحد، یا قل هو الله أحد أسئلك اللهم بحق من خلقته من خلقك و لم تجعل فی خلقك مثلهم أحدا، أن تصلی علیهم و افعل بی كیت و كیت». [1] .


[1] بحار، ج 50، ص 127؛ مناقب، ج 4، ص 411.